به زمین افتادن. سقوط. بر زمین افتادن نه به اراده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، تنزل فاحش کردن بها و قیمت چیزی ناگهان. سخت تنزل کردن بهای چیزی. سخت بی مشتری شدن چیزی که پیش پرمشتری بود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
به زمین افتادن. سقوط. بر زمین افتادن نه به اراده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، تنزل فاحش کردن بها و قیمت چیزی ناگهان. سخت تنزل کردن بهای چیزی. سخت بی مشتری شدن چیزی که پیش پرمشتری بود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
غم داشتن. اندوهگین بودن. نگران بودن. دچار سختی و اندوه شدن: یکچند شادکام چریدید شیروار امروز درد باید خورد و غم و زحیر. فرخی. ای دوست غم جهان به بیهوده مخور بیهوده زحیر دهر فرسوده مخور چون بوده گذشت و نیست نابود پدید خوش باش و غم بوده و نابوده مخور. خیام
غم داشتن. اندوهگین بودن. نگران بودن. دچار سختی و اندوه شدن: یکچند شادکام چریدید شیروار امروز درد باید خورد و غم و زحیر. فرخی. ای دوست غم جهان به بیهوده مخور بیهوده زحیر دهر فرسوده مخور چون بوده گذشت و نیست نابود پدید خوش باش و غم بوده و نابوده مخور. خیام
قسم خوردن. سوگند خوردن. سوگند یاد کردن. (یادداشت مؤلف) : گیتی همه به ملکت او را کند شرف دولت همه به جان و سر او را خورد یمین. فرخی. نیستی آگاه به حق خدای بیهده دانی که نخوردم یمین. ناصرخسرو. - یمین مغلظه خوردن، سوگند غلاظ و شداد خوردن: سه ماه است که در حدود شپورغان با غازان یمین مغلظه به حلال و حرام خورده ام که من بعد تا جان در تن بود با اوبه هیچ وجه خلاف نکنم. (تاریخ غازانی ص 73). و رجوع به مغلظ و مغلظه شود
قسم خوردن. سوگند خوردن. سوگند یاد کردن. (یادداشت مؤلف) : گیتی همه به ملکت او را کند شرف دولت همه به جان و سر او را خورد یمین. فرخی. نیستی آگاه به حق خدای بیهده دانی که نخوردم یمین. ناصرخسرو. - یمین مغلظه خوردن، سوگند غلاظ و شداد خوردن: سه ماه است که در حدود شپورغان با غازان یمین مغلظه به حلال و حرام خورده ام که من بعد تا جان در تن بود با اوبه هیچ وجه خلاف نکنم. (تاریخ غازانی ص 73). و رجوع به مغلظ و مغلظه شود
کمین کردن. (فرهنگ فارسی معین) : کنون گاه رزم است کین آورید به ترکان سرکش کمین آورید. فردوسی. کمین بر گذرگاه زنگ آورند تنی چند زنگی بچنگ آورند. نظامی ورجوع به کمین کردن شود
کمین کردن. (فرهنگ فارسی معین) : کنون گاه رزم است کین آورید به ترکان سرکش کمین آورید. فردوسی. کمین بر گذرگاه زنگ آورند تنی چند زنگی بچنگ آورند. نظامی ورجوع به کمین کردن شود